بسیجیان پایگاه شهید دهقانکار تنکابن |
|
همایش بسیجیان پایگاه شهید دهقانکار مسجد جامع تنکابن
همایش بسیجیان پایگاه شهید دهقانکار مسجد جامع تنکابن ، نوشته شده توسط : دوشنبه 87 تیر 3 ساعت 4:22 صبح
مقدمه نوشته شده توسط : شنبه 87 تیر 1 ساعت 4:2 صبح
تصاویری از مقام معظم رهبری از اینجا ببنید http://www.basije.com/index_files/leder.htm http://www.basije.com/index_files/image22341.jpg نوشته شده توسط : سه شنبه 87 خرداد 28 ساعت 4:0 صبح متن کامل وصیتنامه سیاسی ،الهی امام خمینی (ره)
متن کامل وصیتنامه سیاسی ،الهی امام خمینی (ره) را http://www.basije.com/index_files/Page1853.htm سایت بسیجیان پایگاه مقاومت شهید دهقانکار تنکابن ببنید نوشته شده توسط : سه شنبه 87 خرداد 14 ساعت 5:13 صبح
سخن از معجزه قرن و شخصیت وارسته ای مانند امام خمینی,آسان نیست, انسانی که در هر زمینه اسوه و الگو بود. از نظر علمی والا, بر علم فقه و اصول چیره, با فلسفه و عرفان همدم, با رجال و درایه آشنا, با علم اخلاق همراه و به آن آراسته. شب زنده دار بود و به مستحبات اهتمام می ورزید. مسائل را خوب می شناخت. دردهای سیاسی, اجتماعی کشور ایران را خوب دریافته بود و برای درمان آن هم راه حل داشت. هم دشمن را خوب می شناخت و هم دوست را به خوبی در می یافت. او, در اوج دوران هراس انگیز رضاخانی رشد کرد و بالید و تجربه اندوخت و در دوران محمد رضا پهلوی تجربه خود را به کار گرفت و حکومت شاهنشاهی را واژگون و نظام اسلامی را بنیاد نهاد. و در این راه آزارها دید و تبعید شد; اما نهراسید و هیچ گاه نترسید. این شخصیت را باید شناخت با دوران زندگی او آشنا شد, زمینه های رشد وی را ریشه یابی کرد, معلمان و استادان او را شناخت و به دیگران شناساند. ما در این مقاله بر آنیم که گوشه هایی از زندگانی پرفراز و نشیب امام خمینی را به مناسبت صدمین سال تولد آن عزیز, در این سال 1378 که سال امام خمینی نامیده شده, بشناسیم و بشناسانیم. مراحل زندگی ایشان را می توان به شش دوره تقسیم کرد. 1. از تولد تا 19 سالگی در خمین. 2. دوران تحصیل در حوزه اراک. 3. ورود به قم تا سال 1341. این دوره چند برهه مهم دارد: الف. از ورود تا آغاز تحصیل نزد آقای شاه آبادی. ب. دوران تحصیل در محضر مرحوم شاه آبادی و تدریس فلسفه, فقه و اصول. ج. ورود آقای بروجردی به قم و تدریس سطوح عالیه توسط امام تا آغاز مبارزه. 4. آغاز مبارزه آشکار از سال 1341 تا 1343 در ایران. 5. دوران تبعید در ترکیه, نجف و رحل اقامت در پاریس. 6. دوران بازگشت به ایران و پیروزی انقلاب اسلامی ایران, تا رحلت. آگاهیهای ما از دوره نخست زندگی امام, اندک و دوره دوم نیز, کوتاه و برهه ای است. از دوره چهارم و پنجم, دانستنیها و آگاهیهای مناسبی در دسترس است و کتابهایی نوشته شده اما باز هم نیاز به بررسی دارد و دوره ششم, تنها نیاز به نگارش دارد و آگاهیهای گسترده ای در این باب وجود دارد. مهم و درخور بررسی دوره سوم زندگانی امام است که شخصیت ایشان پدیدار می شود و هستی می یابد و شکوفا می گردد. از این دوره, دو برهه نخست آن , نیاز به بررسی بیش تر دارد که منابع اندکی در دسترس داریم. برای آشنایی با دوره زندگانی امام, و خاطره ها, رویدادها, سرگذشتها و دیده ها و شنیده های امام را از لابه لای سخنرانیها و نوشته های ایشان بیرون می آوریم و به بازسازی این برهه و دیگر دوره های زندگانی آن عزیز می پردازیم. در این دوره, شخصیت علمی, سیاسی امام, شکل می گیرد. می آموزد و می آموزاند, نگاشته های عرفانی خود را عرضه می دارد, تجربه می اندوزد و در رخدادهای سیاسی, درنگ می ورزد, جنبشها, مبارزه های سیاسی را پی می گیرد, به دیدن علمای مبارز می رود, در جریان قیام آنان قرار می گیرد, با مدرس دیدار می کند, در جلسه های بحث مجلس شورای ملی در زمان رضاخان برای آگاهی از چند و چون کار, شرکت می جوید, در جریان مبارزه ها و کارهای آقا میرزا صادق تبریزی, حاج آقا نورالله اصفهانی, حاج آقا حسین قمی از نزدیک قرار می گیرد. او, علاقه بسیار به مبارزان و انسانهای تلاش گر در راه خدا دارد به دیدار یک یک آنان می شتابد به شاگردان خود نیز سفارش می کند به دیدار آنان بروند. از جمله دیدار, از محمد تقی بافقی را سفارش می کند. پس از قیام مردمی گوهرشاد, آقازاده مجتهد خراسانی به تهران تبعید می شود و در منزلی زیر نظر قرار می گیرد. امام به دیدن این مرد بزرگ می شتابد و چون همکلام شدن با وی ممنوع بوده, از دور به تماشای سیمای آن مرد مبارز می ایستد. دوران ننگین و نفرت انگیز و هراس آلود رضاخانی را زیرنظر می گیرد و در آن باره می اندیشد. مبارزه, مطالعه های سیاسی, در جریان اوضاع روز قرار گرفتن, با مبارزان به گفت وگو پرداختن و ... هیچ وی را از آموختن, آموزاندن و نگارش باز نمی دارد. در فقه, اصول, فلسفه و عرفان هم به آموختن می پردازد و هم به آموزاندن . پس از درگذشت استادش شیخ عبدالکریم حائری, حوزه را خالی از مدیر مدبر و زعیمی که همه چیز بر محور او بچرخد می بیند, به تکاپو می افتد و از آقای بروجردی که از ناموران حوزه نجف بوده و در آن برهه در بروجرد ساکن بود, دعوت می کند و با تلاش بسیار زمینه را بر ورود ایشان, آماده می سازد. پس از آن در راه استوارسازی مرجعیت ایشان دست به کار می شود و از مشاوران نزدیک وی قرار می گیرد. امام, روز به روز, گستره حضور سیاسی خود را می گستراند به آقای کاشانی نامه می نویسد و در راه جلوگیری از تلاش بهائیان که نماینده صهیونیسم بین المللی هستند تلاش می ورزد و...او, به دنبال مرجعیت نمی رود, بلکه مرجعیت به دنبال وی می آید, کم کم در این جایگاه مقدس قرار می گیرد در سال 41 با زمینه ای که فراهم می شود تلاشهای آشکار سیاسی خود را می آغازد و پس از اندکی خوش می درخشد و قیام قهرمانانه او به پیروزی و رهایی مردم از ستم می انجامد. تلاش ما در این نوشتار بر آن بوده که شرح حال او را, با استفاده از خاطره ها, شنیده ها و گفته های خود وی و دیگران, بازسازی کنیم و برهه ای را که گفته می شود و خاطره ای به آن پیوند دارد, با ذکر تاریخ و بیان رخدادهای آن, روشن کنیم. گاهی برای به هم پیوستگی رخدادها, به ناچار مسائل سیاسی آن برهه را ارائه کرده و گاه از استادان امام خمینی نیز نام برده ایم, بویژه از آقای شیخ عبدالکریم حائری. رخدادهای دوران زندگانی امام, گاه تاریخ هجری قمری و گاه هجری شمسی دارند, ما در آغاز تاریخ قمری را یادآور و سپس آن را با تاریخ شمسی, برابر ساخته ایم. در هر سال, امکان دارد چند روزی پیش و پس باشد که طبیعی خواهد بود. در آن جایی که تنها سال آمده, ما در گاه برابرسازی از سال استفاده برده ایم که در آن برهه چهار تا پنج ماه اختلاف بوده و گاهی نیز فصل ذکر شده که در برابرسازی یکی از ماههای آن فصل را با تاریخ قمری, برابر ساخته ایم. امام خمینی در روز تولد حضرت زهرا(س) در بیستم جمادی الثانی 1320, چشم به جهان گشوده است از پدری به نام آقا سید مصطفی, عالم سرشناس و بنام خمین و از مادری به نام هاجر آغاخانم, دختر آقا میرزا احمد مجتهد خمینی. پدر امام, آقا سید مصطفی, پس از ازدواج به نجف اشرف, رخت کشیده است. حضور وی در نجف همزمان بوده با مبارزه ها و حرکتها و جنبشهای ضد استعماری میرزای شیرازی علیه انحصار تنباکو. وی, پس از گرفتن اجازه اجتهاد, در سال 1312ه.ق. به خمین بازگشته و به کارگشائی امور مردم و پاسخ گویی به مسائل شرعی مردم پرداخته است.2 پس از چند سال, خداوند به این خانواده فرزندی می بخشد که نام او را روح الله می گذارند. از آغاز تولد به دستور پدر, به دایه پرهیزگاری به نام خاور سپرده می شود و شرط می کنند در دوران شیرخوارگی, تنها از غذایی که از منزل آقا مصطفی برای وی برده می شود استفاده کند.3 در این زمان آقا سید مصطفی, برای دیدار با والی اراک و شکایت از خانهای ستم پیشه و شرور منطقه خمین: جعفر قلی و میرزاقلی سلطان, به همراه چند تن محافظ, به سوی اراک حرکت کرده است. در بین راه درگیری بین او و خانهای منطقه رخ داده که به خلع سلاح سردسته محافظان و شهادت سید مصطفی انجامیده است. آقا مصطفی در روز شهادت 42 سال داشته و کوچک ترین فرزند وی, آقا روح الله, کم تر از پنج ماه داشته است. پس از این رخداد, عمه امام, صاحبه خانم, در خانه برادر اقامت گزیده و همراه هاجرخانم, به سرپرستی و تربیت کودک پرداخته است.4 صاحبه خانم همراه با عموی هاجرخانم و بچه های خردسال برادر, برای گرفتن حکم قصاص قاتل, روانه تهران شده و با تلاش فراوان, توفیق یافته است با صدر اعظم وقت, عین الدوله دیدار کند و حکم قصاص قاتل را بگیرد. دو سال بعد, در 4 ربیع الاول 1323ه.ق.برابر با 30 اردیبهشت سال 1284ه.ش. قاتل در میدان بهارستان, به دار آویخته شده است.5 اعدام قاتل به دستور محمد علی میرزا ولیعهد, بوده که پس از سفر مظفرالدین شاه به فرنگ اداره کشور را بر عهده داشته است. قصاص میرزا جعفر خان کمره ای, هشداری به مخالفان مسیونوز و شماری از بازاریان سوء استفاده گر از آشفتگیهای جامعه نیز بوده است. محمد مهدی شریف در این باره می نویسد: (والا حضرت ولیعهد, به واسطه کشتن (سید مصطفی) نام کمره یی, میرزا جعفرخان کمره یی را در میدان می کشند. این فقره, اسباب خوف عمومی می شود. به خصوص, نان و گوشت خیلی سخت بود, فراوان شد.)6 امام, در کودکی در مکتب خانه ملا ابوالقاسم, به فراگیری خواندن و نوشتن و قراءت قرآن, و نزد آقا شیخ جعفر و مرحوم میرزا محمد افتخار العلماء به فراگیری درسهای ابتدایی پرداخته است. در نوجوانی, عمه مهربان خویش, صاحبه خانم را از دست داد و پس از وی, مادر دلسوخته وی چشم از جهان فرو بسته است.7 دوران کودکی و نوجوانی امام, همراه با ناامنی و حمله های پی درپی اشرار به خمین بوده است. جنگ جهانی اول, از سال 1914م.1332/ه.ق., شروع شده و در سال 1918م1336/ه.ق. به پایان رسیده است و این جنگ خانمانسوز, سبب شده بوده, منطقه بیش از همیشه ناامن گردد. در سال 1336ه.ق. علی قلی خان زلکی, دست به شورش زده و روستا و دیه های پیرامون گلپایگان را غارت کرده است و همزمان با وی, رجبعلی خان در حدود اراک علم طغیان برافراشته و به غارت خوانسار و کمره پرداخته است. این هجوم سالهای بعد نیز ادامه داشته است.8 مردم خمین, به دفاع از شهر و دیار, مال و ناموس برخاسته اند. جوانها, پیرمردها و نوجوانان, در این روزهای پرخطر و سرتاسر آشوب, به عرصه دفاع گام گذاشته اند امام خمینی نیز, در آن زمان که نوجوانی شانزده ساله بود, تفنگ به دست در کنار دیگر دفاع گران در برابر هجوم, زلقی و رجبعلی قرار گرفته است خود از این دفاع به نیکی یاد می کند: (من از بچگی, در جنگ بودم... مورد هجوم زلقی(زلکی)ها بودیم, مورد هجوم رجبعلی ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم و من, در عین حالی که تقریبا شاید اوایل بلوغم بود, بچه بودم, در این سنگرهایی که بسته بودند در محل و اینها می خواستند هجوم کنند و غارت کنند, آن جا می رفتیم, سنگرها را سرکشی می کردیم.)9 و در موردی دیگر در این باره می گوید: (ما در همان محلی که بودیم; یعنی خمین که بودیم, سنگربندی می کردیم. من هم تفنگ داشتم, منتها من بچه بودم, به اندازه بچگیم (بچه شانزده ساله) تفنگ دستمان بود و تعلیم و تعلم تفنگ هم می کردیم... سنگر می رفتیم و با این اشرار, که بودند و حمله می کردند و می خواستند بگیرند و چه بکنند [مقابله می کردیم]... دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت و هرج و مرج بود... یک دفعه هم, یک محله خمین را گرفتند و مردم با آنها معارضه کردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزو آنها بودیم.)10 امام در این برهه, درسهای حوزوی را شروع کرده و مقدمات را نزد حاج میرزا مهدی (دایی خود) منطق را نزد حاج میرزا رضا نجفی خمینی (شوهر خواهر خود) سیوطی, شرح باب حادی عشر, منطق و مقداری از مطول را نزد برادر بزرگ خود سید مرتضی پسندیده, آموخته است.11 جهت ادامه تحصیل به حوزه اراک رفته و در حوزه سلطان آباد اراک که به سرپرستی شیخ عبدالکریم حائری اداره می شده, به فراگیری دانشهای حوزوی پرداخته است. این مدرسه, حدود سیصد طلبه داشته و شهریه حوزه در مجموع به ششصد تومان می رسیده است12 که حکایت از رفاه نسبی طلاب دارد. مرحوم حائری از شاگردان میرزا حسن شیرازی بوده و در سال 1318ه.ق. به دعوت محسن اراکی, عالم منطقه سلطان آباد, به این منطقه آمده و حوزه علمیه آن شهر را بنا نهاده است شش سال بعد, در سال 1314, همزمان با اعلام مشروطیت در ایران, به نجف و از آن جا به کربلا هجرت کرده است.13 محسن اراکی, مشروطه خواه بود که بعد از اعلام مشروطه, به طرفداری از شیخ فضل الله نوری برخاسته و فرزند وی, در تحصن حضرت عبدالعظیم شرکت داشته است.14 چنین به نظر می رسد که آقا شیخ عبدالکریم حائری به این نتیجه رسیده که با وجود جو سیاسی موجود, امکان پیشرفت حوزه اراک میسر نیست; از این روی به کربلا رخت کشیده است. بار دیگر در سال 1336ه.ق. از آقای حائری دعوت شده و ایشان به اراک سفر کرده است. پیام دعوت مردم را آقای حاج آقا اسماعیل, فرزند محسن اراکی که میزبان نیز بود به آقای حائری رسانده است. ایشان پس از ورود به اراک, به تدریس و تعلیم پرداخته و حدود هشت سال در این شهر ماندگار شده است.15 امام خمینی(ره) در 19 سالگی وارد حوزه اراک شده و منطق را در محضر آقا شیخ علی محمد بروجردی و آقا شیخ محمد گلپایگانی, و لمعه را در محضر آقا عباس اراکی فرا گرفته است.16 حضور ایشان در حوزه اراک, زیاد نبوده; زیرا با هجرت آقای حائری از اراک به قم ایشان نیز, آن جا را ترک کرده است. در همین زمان آقای محمد تقی خوانساری از تبعیدگاه هند, برگشته و در مدرسه سلطان آباد, به تدریس مشغول شده است. وی به خاطر مبارزاتش در سال 1333 به هند تبعید شده, پس از چهار سال به خوانسار بازگشته و پس از توقف کوتاهی به سلطان آباد اراک آمده و به تدریس مشغول گردیده است.17 امام در اراک با آقای خوانساری آشنا شده و گاه در سخنرانیها, از دوران اسارت وی در هند, نکته هایی را نقل می کند. شاید این نخستین باری باشد که با عالم فرزانه ای که علیه انگلستان مبارزه کرده و تبعید شده است, آشنا می گردد. درباره آقای خوانساری و مبارزه و سختیهایی که وی در این راه کشیده بود, می گوید: (در قضیه عراق اگر مجاهدات علماء عراق نبود, پسر سید در جنگ کشته پسر مرحوم آسید محمد کاظم در جنگ کشته شد. علمای این جا[ نجف] تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابلت. مرحوم آقای خوانساری, آقا سید محمد تقی خوانساری, رضوان الله علیه, به حبس رفت; یعنی گرفتند اسیرش کردند; یعنی با یک عده دیگری اسیر کردند و بردند به خارج[ هند] و ایشان می فرمودند که: ما را انگلیسیها می شمردند: یک, دو, سه, چهار, تحویل یک کس می دادند. آن وقت می گفتند که اینها, آدم خورند زنگباریهایی بودند, سیاه هایی بودند, آدم می خورند. ما مامورین انگلیس می شمریم که مبادا شما را بخورند.)18 در یک سخنرانی دیگر در مدرسه فیضیه, که علیه قلمهای مسموم و مخالفان روحانیت سخنرانی می کند, می گوید: (این آخوند بود که در جبهه عراق به جنگ رفت و اسیر شد. همین مرحوم آقای سید محمد تقی, رضوان الله علیه, یکی از اشخاصی هست که در جبهه رفت و جنگ کرد و مدتها هم اسیر بود این قدرت را نشکنید, صلاح ملت و کشور نیست....)19 دیدار با چنین شخصیتهایی و شنیدن خاطره ها, قصه ها و غصه های آنان, هر جوانی را وادار به درنگ و پی گیری جریانها و رخدادهای سیاسی, اجتماعی می کند. افزون بر این, امام, مقداری از سطوح را نزد آقا محمد تقی خوانساری فرا گرفته است.20 آقای حایری, در آستانه نوروز 1301, آهنگ قم کرده و بر آن بوده که هنگام سال تحویل در جوار حضرت معصومه باشد. ایشان روز 22 رجب از اراک حرکت و 24 رجب, به قم رسیده است. حاج میرزا مهدی بروجردی, آقا شیخ احمد یزدی و خدمتگزارشان کربلایی علی شاه, ایشان را همراهی می کرده اند. علما و مردم قم در 4 کیلومتری شهر به استقبال ایشان رفته اند. در قم, در منزل آقای حاج شیخ مهدی پائین شهری قمی که از دوستان قدیمی ایشان بوده رحل اقامت افکنده است در روزهای عید, بازدید کنندگان و علمای قم, از جمله محمد تقی بافقی و میرزا محمد ارباب و دیگران اصرار داشته اند که در قم بماند و ایشان هم پس از استخاره, این پیشنهاد را پذیرفته و در قم ماندگار شده است.21 ورود آقای حائری به قم, همزمان بوده با دوران کودتای رضاخان که در سوم اسفند 1299ه.ش. رخ داده22 و سید ضیاء به نخست وزیری برگمارده شده است. بعد از مدتی که مرحوم حائری در قم مستقر شده, حوزه قم را بنیان نهاده است. احمد شاه قاجار به قم آمده و برای عرض تبریک تاسیس حوزه علمیه قم, خدمت آقای حائری رسیده است. در همان مجلس, محمد تقی بافقی از باب ارشاد, امر به معروف و نهی از منکر, نکته هایی را به احمد شاه, یادآور می شود.23 به گفته استاد جعفر سبحانی, از شاگردان امام, ورود امام به حوزه علمیه قم, چهار ماه پس از ورود آقای حائری بوده24 و این طبیعی به نظر می رسد; زیرا آقای حائری, برنامه قبلی برای آمدن به قم نداشته است. امام در مدرسه دارالشفاء, سکنی گزیده و بخش پایانی مطول را نزد ادیب تهرانی, مشهور به آقا میرزا محمد علی و مقداری از سطوح را نزد مرحوم آقای حاج سید محمد تقی خوانساری, فرا گرفته است.25 این جوان سرزنده و با نشاط با ورود به قم به دیدار علمای شهر رفته و سیره عملی آنها را مورد مطالعه قرار می دهد. امام خمینی, در دیداری که در سال 1364ه.ش با طلاب حوزه علمیه قم, تهران و دیگر شهرستانها داشته, آنان را به ساده زیستی دعوت کرده و از ساده زیستی علمای قم در آغاز ورودش به این شهر سخن گفته و الگوی عینی نشان داده است: (شاید آقایان کمی شان یادشان باشد, در آن وقتی که ما اوایلی که آمدیم قم, که در آن جا چه اشخاصی بودند. شخص اول قم, در جهت زهد و تقوا و اینها, مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمی, مرحوم آشیخ مهدی وعده دیگری و شخص نافذ آن جا و متقی, مرحوم آمیرزا سید محمد برقعی و مرحوم آمیرزا محمد ارباب. همه اینها را من منزل هایشان رفتم. این که ریاست صوری مردم را داشت و ریاست معنوی هم داشت, با آن که زاهد بود. در زندگی مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابوالقاسم, من گمان ندارم هیچ طلبه ای مثل او بود. زندگی اش یک زندگی ای بود که مثل سایر طلبه ها. اگر کم تر نبود, بهتر نبود, مرحوم آمیرزا محمد ارباب, که من رفتم مکرر منزلشان, یک منزلی داشت دو سه تا اتاق داشت, خیلی ساده, بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدی همین طور. سایرین هم همین طور. عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتی انسان در آن محیط واقع می شد که اینها را می دید, همین دیدن اینها برای انسان یک درسی بود. وضع زندگی آنها برای انسان یک وضعی بود, درس بود برای انسان, عبرت بود.)26 این نگاه و این دیدارها نشان می دهد طلبه جوان, تازه وارد, در پی کسب حقیقت و الگوی تقوا بوده است. گویا آقا میرزا محمد ارباب, بیش تر از دیگران او را جذب کرده و از محضر او استفاده معنوی برده است. ارباب در سال 1341ه.ق. در گذشته است.28 سردار سپه در اسنفند 1299 کودتا کرده و برای فریب مردم, دست به کارهای ظاهرپسند و مذهبی زده است. امام خمینی که از همان آغاز, مسائل سیاسی را پی گیری کرده, در این باره می گوید: (لکن من از همان زمان, از کودتای رضاخان تا امروز, شاهد همه مسائل بوده ام. رضاخان آمد و ابتدا با چاپلوسی و اظهار دیانت و سینه زدن و روضه به پاکردن و از این تکیه به آن تکیه رفتن در ماه محرم, مردم را اغفال کرد. پس از آن که مستقر شد حکومتش, شروع کرد به مخالفت با اسلام و روحانیین, به طوری که مجالس روضه ما هیچ امکان نداشت که منعقد بشود.)29 ردارسپه, برای به دست آوردن وجاهت, پس از کودتای اسفند 1299, در محرم سال 1341 به عزاداری پرداخته, در قزاقخانه چادر بسیار بزرگی بر پا و روضه خوانی مجللی راه انداخته است. دسته های محله ها, به تکیه قزاقخانه رفته و هر روز, از اول دهه, سردار سپه و افسران قشون, به عنوان صاحب مجلس از دسته ها پذیرایی می کرده اند. تمام گروهها به این روضه خوانی رفته و در حرکتی بی سابقه, در عزاداری قزاقها شرکت جسته اند. روز عاشورا, دسته قزاقها همراه با وزیر جنگ; سردار سپه و همه افسران در خیابانها و بازارها می گشته و مانند دیگر دسته ها به تکیه ها رفته و با آنها همراه شده اند. در شب شام غریبان, دسته قزاقها, مانند دیگران شمع به دست, مراسم شام غریبان برپا داشته اند. پیشاپیش آنان سردار سپه و نزدیک شصت نفر از افسران در حرکت بوده و با بازوبندهای مشکی و سر برهنه, هر یک, یک شمع گچی به دست گرفته و افتان و خیزان, نوحه خوانان, از مجلس بیرون می رفته اند. این حرکتها, سبب شده که رضاخان بین مردم جایگاه بیابد و با عوام فریبی, خود را دیندار نمایاند.تظاهر در بین مقامها چنان بالا گرفته بود که نمایندگان مجلس از 11 تا 13 محرم, به کار س پردازی ارباب کیخسرو, نماینده زردتشتیان در مجلس, مراسم عزاداری بر پا کرده و مانند سردارسپه طاقه شال به علمهای دسته های محله ها بسته و به روضه خوانها پاکت تقدیم می داشته اند. چه بسا که اگر عاشورا نگذشته بوده, شاید دسته هم به راه می انداخته اند.30 به طور طبیعی کسانی که اهل مردم فریبی و خود را دیندار نمودن هستند, در نشر این خبرها در سرتاسر کشور, و در استوارسازی جایگاه خود, می کوشیده اند. امام خمینی از عزاداری های سردارسپه چنین یاد می کند: (مثلا در یک محرمی من یادم است که گفتند که: همه تکایای تهران را این[ رضاخان] رفته دیدن کرده, شرکت کرده در عزا و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبلیغی و همه اینها را داشتند, تا کم کم وقتی مستقر شد, پایش محکم شد آن وقت آن صورت دیگرش را نشان داد. تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ایران قدغن کرد....)31 گویا سردار سپه, سالهای بعد تا زمان استقرار حکومت خود, مراسم عزاداری را ادامه می داده و در جهت فریب مردم, تلاش می کرده است. یکی از علماء حوزه علمیه قم, که خود شاهد عزاداری سردار سپه بود, در این باره می گوید: (رضاخان, قبل از حکومت, رئیس قزاقها بود. تظاهر به دینداری می کرد, برای قزاقها یک مرکز روضه خوانی ساخته بود که در آن جا مفصل عزاداری می شد و دسته قزاقها, منظم ترین دسته های سینه زنی بود. خودم شاهد بودم که در منزل آقا سید کمال الدین بهبهانی, برادر مرحوم آقا سید عبدالله بهبهانی, از علمای بزرگ مشروطه, واقع در پامنار که مرکز سیاست تهران بود, قزاقها, به سرکردگی رضاخان آمدند. آن چنان منظم بودند که به قول معروف, یک مو نمی زد, حتی یک سال دسته قزاقها, قمه هم می زدند.)32 مستوفی, درباره بازتاب افراد نسبت به عزاداریهای رضاخان می نویسد: (بعضی معتقد بودند که این عزاداری برای حفظ انتظامات است و برخی آن را تظاهر دانسته و انتقاد می کردند و پاره ای از مشروطه چیهای دو آتشه, آن را عمل مرتجعانه می دانستند; اما نزد عامه مردم این کار پسندیده بود.)33 از جمله کسانی که می دانسته رضاخان اهل این حرفها نیست و مردم فریبی می کند, شهید مدرس بوده است. رضاخان, از مدرس می ترسیده است. شاید درباره عزاداری مجلسیان به کارپردازی ارباب کیسخرو, نماینده زردشتیان و یکی از طرفداران سرسخت رضاخان بوده که امام خمینی خاطره ای از مدرس نقل می کند که گفته است: (در مجلس ما یک مسلمان هست, آن هم ارباب کیخسرو!)34 آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی, استاد امام خمینی, پس از حرکت جدید و بنیان تازه حوزه علمیه قم در سال 1341, از تهران به قم هجرت کرده و به آموزاندن منظومه و اسفار به خیل طلاب مشتاق پرداخته است سطح فقه و اصول, می آموزانده و خود در محضر آقای حائری میآموخته است.35 استاد مطهری او را از استادان بزرگ و بنام فلسفه در نیم قرن اخیر می داند که جامع معقول و منقول بوده است.36 وی, از سال 1341 تا 1349ه.ق. در قم می زیسته37 سپس به قزوین و از آن جا به تهران, کوچیده و در تهران مرجع تقلید بوده و در سال 1393ه.ق. چشم از جهان فروبسته است. امام خمینی, در شرح حال خود, مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینی را استاد فلسفه, ریاضیات, هیات و حساب خود معرفی کرده است.38 استاد مطهری در این باره می نویسد: (استاد بزرگ ما, آیت الله خمینی, مدظله, شرح منظومه و قسمتی از اسفار را نزد او خوانده اند. او را (بالخصوص از نظر حسن تقریر و بیان) می ستودند.)39 امام خاطره ها و داستانهایی در سخنرانیها از دیدار خود با مدرس, دیدار از مجلس شورای ملی, حضور در منزل مدرس و مدرسه سپهسالار نقل می کند که در این جا به آنها اشاره می کنیم: (مرحرم مدرس, خدا رحمتش کند, مردی بود که ملک الشعراء گفته بود: از زمان مغول تا حالا مثل مدرس کسی نیامده. می گفت که بزنید که بروند از شما شکایت کنند, نه بخورید و بروید شکایت کنید. من رفتم پیشش, خدا رحمتش کند, اخوی ما نوشته بود به من که یک نفری است این جا رئیس غله است, آن وقت یک رئیس غله زمان رضاشاه بود, به من نوشت که بروید به آقای مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدی است, دو تا سگ دارد یکی اش را اسمش را سید گذاشته و یکی اش را شیخ, شما بگویید که این را از این جا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم. گفت: بکشیدش. گفتم: آخر چطور بکشم؟ گفت: من می نویسم بکشیدش....)40 این دیدار, گویا در زمانی بوده که هنوز رضاخان, چهره حقیقی خود را ننمایانده بوده, به گونه ای که اخوی امام امکان برکناری رئیس غله رضاخان را توسط مدرس می داده است. از این روی تاریخ صدور فرمان احمد شاه را برای ریاست وزرایی سردار سپه در 13 آبان 1302 ه.ش. برای گزارش این خاطره برگزیدیم. سردار سپه پس از دریافت حکم ریاست وزرائی, در بیانیه ای برنامه خود را در چند کلمه چنین اعلام کرده است: 1. حفظ حقوق مملکت. 2. اجرای قانون.41 به طور معمول کسانی که درصدد فریب مردم هستند, تلاش می ورزند, شعارهایی زیبا ارائه دهند و با آن گروهی را جذب و گروهی را بفریبند, آن گاه هدفهای اصلی خود را عملی سازند. گویا رئیس غله رضاخان, از هدفهای پشت پرده اربابش آگاه بوده و پیش از پرده برون افتادن هدفهای او, آنها را مطرح کرده و به روحانیت و سادات توهین کرده است. امام, در دو جا دیدار با مدرس, داشته است: 1. مدرس نماینده مجلس بوده برای دیدن وی باید به مجلس رفت و امام خمینی به بهانه بیان همین مشکل به مجلس رفته و چند روزی در جلسه های علنی مجلس جزو بینندگان بوده است. خود بیان می کند: آن زمان بچه و جوان بوده است. 2. دیدار با مدرس در منزل, و رساندن پیام اخوی به وی. امام در سخنرانیها, خاطره هایی نقل می کند که نشان می دهد به منزل مدرس رفته و از نزدیک حال و روز و چگونگی زندگی وی را دیده است. دیداری هم با مدرس در مدرسه سپهسالار داشته است.42 و با توجه به این که پایان کار مدرس در تهران در سال 1307 بوده43 و امام در سال 1308 ازدواج کرده, این حضور را می توان در پیوند با خاطره ای که ذکر شد, دانست. دیدار با مدرس و سیره وی, اثر عمیقی در اندیشه سیاسی امام داشته است و سبب شده, به طور پی گیر تمام جریانهای سیاسی کشور, بویژه مخالفت علما را با رضاخان پی گیری کند و از دیگر سوی, به مطالعه قانونها و آیینهای کشوری, از جمله قانون اساسی آن زمان بپردازد و با درنگ و دقت بسیار نکته ضعفهای قیامهای زمان خویش را دریابد و روی آنها بیندیشد. اینک به نقل چند نمونه از خاطره های امام درباره دیدار از مجلس و منزل مدرس می پردازیم: (من در بعضی مجالس زمان رضاخان رفته ام در مجلس, به عنوان تماشاگری و مجالس دیگری هم که از آن زمان تا اخیر بوده است, شنیده ام. آنجائی که من دیده ام, مجلس, مجلس شورا نبوده است, مجلس مبارزه بین افراد در آمال خودشان بود, جنگ و نزاع بود, حتی بعضی اشخاص که اشخاص صحیحی بودند و در خارج از مجلس حدود را حفظ می کردند, در مجلس که وارد می شدند, مثل این که ملزم می شدند به این که نظیر آنهای دیگری که به طور غیر اسلامی رفتار می کردند[ رفتار کنند] گاهی هم بعضی از آنها منحرف بشوند.)44 درباره حضور مدرس در مجلس می گوید: (آنها از مدرس می ترسیدند. مدرس یک انسان بود, یک نفری نگذاشت پیش برود کارهای او[ رضاخان] را تا وقتی که کشتندش. یک نفری غلبه می کرد بر همه مجلس, بر اهالی که در مجلس بودند غلبه می کرد, یک نفری.تا توی مجلس نبود (من آن وقت مجلس رفتم. دیدم. برای تماشا, بچه بودم, جوان بودم رفتم.) مجلس آن وقت, تا مدرس نبود, مثل این که چیزی در آن نیست. مثل این که محتوا ندارد. مدرس با آن عبای نازک و با آن (عرض بکنم) قبای کرباس وقتی وارد... مجلس می شد... طرحهایی که در مجلس داده می شد, آن که مخالف بود مدرس مخالفت می کرد و می ماساند مطلب را.)45 امام, از دیداری که با مدرس در منزل ایشان داشته, چنین گزارش می دهد: [)مدرس] وقتی که وکیل شد; یعنی از اول به عنوان فقیهی که باید در مجلس باشد تعیین شد... و منزلش محقر از حیث ساختمان, یک قدری بزرگ بود, ولی محقر از حیث ساختمان و زندگی یک زندگی مادون عادی که در آن وقت لباس کرباس ایشان زبانزد بود, کرباسی که باید از خود ایران باشد, می پوشید.)46 (مرحوم مدرس, هم یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد, در مقابل ظلم آن مرد سوادکوهی, آن رضاخان قلدر, ایستاد. مرحوم مدرس را علماء به عنوان طراز اول به تهران فرستادند... آن جا هم یک خانه ای محقر و من ایشان را هم دیده بودم و منزل آن مرحوم, رضوان الله علیه, می رفتم و مکرر خدمتشان می رسیدم....)47 از این سخنان امام خمینی استفاده می شود که ایشان بارها به دیدن مدرس رفته است و اگر آشنایی با مدرس را شکایت از رئیس غله خمین بدانیم, بعد از آن تا زمانی که مدرس در روز دوشنبه 16 مهر ماه 1307ه.ش. برابر با 22 ربیع الثانی 1346ه.ق. دستگیر و به خواف تبعید شده48, ادامه داشته است و می توان امام را در مسائل سیاسی, اثر یذیرفته از مدرس دانست. نوشته شده توسط : سه شنبه 87 خرداد 14 ساعت 5:4 صبح مبارزه تاریخی امام و پیروزی انقلاب اسلامی
این نوشتار مهمترین سرفصلهای مبارزات امام خمینی - قدس سره - و قیام اسلامی حاصل از آن را تا مقطع ارتحال امام در بردارد. تا سال 1963 نام آیت الله روح الله خمینی به عنوان یک مخالف برجسته رژیم شاه بر سر زبانها افتاده بود. جلسات درس ایشان در قم، انبوه دانشجویان را که مجذوب انتقادهایش از رژیم شاه می شدند، جلب می کرد. در مارس 1963 (اسفند 1342) فیضیه قم در سالگرد شهادت (امام) جعفر صادق (ع) ، امام ششم مورد حمله نیروهای ساواک و چتربازان قرار گرفت و عده ای از دانشجویان کشته و آیتالله خمینی توقیف شد. وی پس از یک بازداشت کوتاه آزاد شد و به انتقاد از کنترل امریکا بر ایران ادامه داد. امام بار دیگر در سالگرد شهادت امام حسین (ع) بازداشتشد. وقتی این خبر به مردمی که در خیابانها برای امام حسین (ع) عزاداری می کردند، رسید، تظاهراتی برای آزادی وی در تهران، اصفهان، مشهد، شیراز و کاشان برگزار شد. نیروهای امنیتی به 15هزار نفر شلیک کردند. امام خمینی تا ماه اوت زندانی شد. وی پس از آزادی به پیروانش گفت انتخابات اکتبر را تحریم کنند و دوباره توقیف شد. 70 - 1964: آیتالله خمینی در مه 1964 (خرداد1343) از زندان آزاد شد. در اکتبر، مجلس با تصویب لایحهای به مشاوران نظامی امریکایی مصونیت دیپلماتیک داد و رای به پذیرفتن یک وام 200 میلیون دلاری امریکا برای خرید تجهیزات نظامی داد. امام خمینی با صدور اعلامیه ای به این اقدامات مجلس حمله کرد و کمی بعد به ترکیه تبعید شد که در سال 1965 از آنجا به عراق رفت. طی سیزده سال بعد، شهر مقدس نجف خانه وی بود و در آنجا خود را به عنوان یک شخصیت مذهبی برجسته تثبیت کرد. انتقادهای او از رژیم پهلوی مخفیانه در ایران انتشار مییافت و پیامهایش برای مسلمانان جهان در مراسم حج در مکه پخش می شد. انتقادهای او از سیاستهای دولت ایران، اساسی بود. اصلاحات ارضی فاجعه از آب در آمد، باغهای میوه، مراتع، چراگاهها و کشاورزی مکانیزه را از قانون اصلاحات ارضی معاف کرده بودند و به مالکان بزرگ فرصت داده شده بود املاک خود را به طور غیرقانونی به اقوام خویش انتقاد دهند یا با تبدیل وضعیت آنها را در گروه زمینهای معاف از تقسیم قرار دهند. فقط 9 درصد کشاورزان ایران صاحب زمین شدند، و دولتحتی به همین عده هم برای افزایش تولید کمک نکرد. گندم و سایر مواد غذایی از خارج وارد میشد، اما به کشاورز ایرانی کمک نمی شد. سیل مهاجرت روستاییان بیکار و بی زمین به نسبت 8 درصد در سال، در جستجوی کار به شهرها روان شد. استفاده از درآمدهای نفت، ثروتی بیحساب به ثروتمندان داد و این در شرایطی بود که اکثریت عظیم مردم با فشار روزگار میگذراندند و نارضایتیها افزایش یافت. در این حال، پس از شکست اعراب در جنگ سال 1967 از اسرائیل و امریکا، آیت الله خمینی برای احتمال آغاز تلاش مشترک علیه اسرائیل با آیت الله باقر صدر به مشورت پرداخت. 77-1970: با افزایش شدید قیمت نفتشاه اعلام کرد که ایران به زودی یکی از پنج قدرت بزرگ جهان خواهد شد! او و واقعیت کمبود مواد غذایی، راه بندیهای شدید و زیادی جمعیت در تهران را نادیده میگرفت، جهان غرب دلارهای نفتی شاه را به اسلحه تبدیل می کرد، به طوری که ایران بیش از انگلیس، تانکهای "چیفتن" انگلیسی داشت و امریکا هواپیماهای جنگی خود را قبل از این که به خط تولید بیفتد یا کارساز بودن آنها تایید شود، به شاه می فروخت. فروشندگان تسلیحات امریکا دارای موقعیت مهم در اقتصاد ایران بودند، سیمان و مصالح ساختمانی صرف ساختن پایگاههای نظامی می شد و برای ساختن خانه، مردم با کمبود مصالح روبرو بودند. نفت، بانکداری و تسلیحات ایران به شدت تحت کنترل امریکا بود، تاجگذاری در سال 1971 (1350) و مراسم پر خرج برای خیالپردازیهای شاه در زمینه اثبات این قضیه که تاریخ شاهنشاهی ایران به 2500 سال پیش برمی گردد، شکاف عظیم بین فقیر و غنی را در ایران علنی تر کرد. آیت الله خمینی از این اقدامات به شدت انتقاد می کرد. سرکوب هرگونه آزادی بیان، مطبوعات و حتی مخالفتبالقوه به تمرکز مخالفان در خارج از کشور منجر شد. توزیع پیامهای آیت الله خمینی به شکل نوار کاست، این مخالفان را تشویق می کرد. امام خمینی از علما در ایران خواستخفقان سیاسی و برباد دادن منابع ایران را محکوم کنند. شاه وقتی در 1977 برای دیدار با کارتر به واشنگتن رفتبا تظاهرات خصومت آمیز عظیمی مواجه شد. در ایران زنان دانشجو مجددا شروع به استفاده از حجاب کردند و یک مخالفت مذهبی شروع به خودنمایی کرد. در اکتبر 1977 (1356) ماموران ساواک (آقا) مصطفی پسر امام خمینی را به شهادت رساندند. سال 1978: در ژانویه به تحریک شاه، مقاله ای در روزنامه اطلاعات انتشار یافت که در آن به شدت به آیت الله خمینی حمله شده بود. روز بعد طلبه ها در قم یک اعتراض مسالمت آمیز ترتیب دادند و اقدام به تحصن کردند، ماموران امنیتی با خشونت واکنش نشان دادند و عده ای را شهید کردند. تظاهرات به سراسر کشور انتشار یافت. آیت الله خمینی از مردم خواستبرای سرنگونی شاهنشاهی به سود یک دولت اسلامی مبارزه کنند. در هر یک از مراسم چهلم شهدا، عده بیشتری به وسیله ماموران امنیتی شهید می شدند. مردم در تظاهرات خود در مقابل سربازان مسلح خواستار بازگشت آیت الله خمینی شدند. سپتامبر: شاه به این امید که نداشتن یک پایگاه موجب نابودی قدرت رهبری امام خمینی خواهد شد از عراق خواست آیت الله را اخراج کند. آیت اللهخمینی گفت آماده استبه کشوری برود که تحت نفوذ شاه نباشد، اما هیچ دولتی پیشنهاد پذیرفتن و تضمین ادامه فعالیت وی را نداد. اکتبر: امام خمینی وارد "نوفل لوشاتو" در نزدیکی پاریس شد. سپتامبر: در پایان ماه رمضان یک تظاهرات اعتراض آمیز عظیم منجر به اعلام حکومت نظامی در ایران شد. صبح روز بعد وقتی مردم بی خبر از اعلام حکومت نظامی در میدان ژاله اجتماع کردند، نیروهای امنیتی به روی آنها شلیک کردند و هزاران نفر را کشتند. یک ملت وحشتزده علیه شاه قیام کرد و اعتصابها، بازارها، مدارس، دانشگاهها، ادارات، کارخانهها و حوزههای نفت را به تعطیل کشاند و اقوام و دوستان ثروتمند شاه، طی سه ماه با 5/1 میلیارد دلار به غرب گریختند. آیت الله خمینی از پاریس پیامهای خود را برای پخش به ایران می فرستاد. 10و11 دسامبر (9و10 محرم) : تقریبا چهار میلیون نفر به خیابانها آمدند و خواستار تشکیل یک دولت اسلامی تحت رهبری امام خمینی شدند. هزاران نفر از تظاهر کنندگان غیر مسلح کشته شدند. بازداشتشدگان شکنجه میشدند، و مجروحان را در تختهای بیمارستانها قتل عام می کردند. فشار تحمل ناپذیر و بی پایان افکار عمومی، امریکا را وادار کرد تا شاه را تشویق به انتخاب یک نخست وزیر (شاپور بختیار) برای خنثی کردن نفوذ امام خمینی کند. 16 ژانویه 1979: شاه از ایران فرار کرد و به مصر رفت و یک دولتبی قدرت و مردمی بپاخاسته را در خیابانها رها کرد. اول فوریه: امام خمینی با استقبالی بی سابقه به ایران آمد. امام دستور داد دولت موقت اسلامی تشکیل شود. پس از این که صدها نفر از اعضای نیروی هوایی از امام حمایت کردند، یک پادگان نظامی تهران ناگهان مورد هجوم گارد شاهنشاهی قرار گرفت. انبوه مردم بی سلاح به تقاضای کمک نیروی هوایی پاسخ دادند و گاردیها را مجبور به بازگشتبه سربازخانههایشان کردند. با پذیرفتن رهبری امام خمینی از طرف بیشتر نیروهای امنیتی، کلیه پاسگاههای پلیس، زندانها، پایگاههای ارتش و ادارات دولتی به تصرف انقلابیان در آمد. 11 فوریه: سرانجام رژیم شاه سقوط کرد. 16 فوریه: چهار نفر از محافظان شاه سابق تیرباران شدند. اول مارس: امام خمینی تشکیل دولت اسلامی را اعلام کرد. اول آوریل: هویدا نخست وزیر شاه اعدام شد. 5 ژوئیه: صنایع بزرگ خصوصی ملی شد. 9 ژوئیه: امام به استثنای جنایتکاران و شکنجه گران، دیگران را عفو کرد. 23 اکتبر: شاه سابق در یک بیمارستان نیویورک بستری شد. 4 نوامبر: دانشجویان ایرانی در نیویورک علیه حضور شاه مخلوع در امریکا تظاهرات کردند. سفارت امریکا در تهران، معروف به "لانه جاسوسی" به وسیله دانشجویان پیرو خط امام تصرف شد. آنها 52 امریکایی را مدت 444 روز در مقابل تحویل شاه و برگرداندن داراییهای دزدیده شده ایران، گروگان نگه داشتند. 6 نوامبر: بازرگان از نخست وزیری استعفا داد. 23 نوامبر: وزارت خارجه و اقتصاد، کلیه بدهیهای خارجی ایران را "کان لم یکن" اعلم کرد. 4 دسامبر: به دنبال رفراندم، قانون اساسی تصویب شد. 15 دسامبر: شاه سابق پس از این که نتوانستبه مکزیک برود، از امریکا عازم تبعید در پاناما شد. 4 ژانویه 1980: "کورت والدهایم" دبیرکل سازمان ملل به دنبال عدم موافقتبا تقاضایش برای ملاقات با گروگانهای امریکایی، ماموریتش را در ایران ناتمام گذاشت. 17 فوریه: دبیرکل سازمان ملل تشکیل کمیسیونی برای بررسی فعالیتهای شاه سابق را تکمیل کرد. 10 مارس: یک سخنگوی خط امام گفت وقتی کمیسیون سازمان ملل نتایجبررسیهای خود را انتشار داد و نشان داد که طرفدار ایران و درستکار است می تواند به ایران برگردد و با گروگانها ملاقات کند. مارس، مه: اولین انتخابات مجلس. 23 مارس: شاه سابق درست 24 ساعت قبل از این که قرار بود، ایران استرداد او را تقاضا کند، از پاناما به قاهره رفت. 9 آوریل: روابط دیپلماتیک امریکا با ایران قطع شد. 25 آوریل: حمله کوماندویی امریکا برای نجات گروگانها در یک طوفان شن کستخورد. امام خمینی گفت این ماموریت اقدامی احمقانه بود. 30 آوریل: مردان مسلح عرب، بیست ایرانی را در سفارت ایران در لندن گروگان گرفتند. 5 مه: نیروهای امنیتی انگلیس به سفارت ایران در لندن حمله کردند و چهار نفر از پنج مرد مسلح را کشتند. 11 مه: گور رضاخان پدر شاه سابق در نزدیکی تهران ویران شد. 27 ژوئیه: شاه سابق در قاهره مرد. 11 اوت: محمد علی رجایی نخست وزیر شد. 22 سپتامبر: عراق علی رغم تعهد اعلام شده اش به منشور سازمان ملل و برخلاف عبارت اول ماده 33 منشور فوق که به حل مسالمت آمیز اختلافات بین دولتها اشاره کرده است، به ایران حمله کرد. 24 سپتامبر: عراق به آبادان و خرمشهر حمله کرد و پالایشگاه نفت آبادان را به آتش کشید. 2 نوامبر: مجلس چهار شرط پیشنهادی امام را برای آزادی گروگانهای امریکایی تصویب کرد. 2 ژانویه 1981: در آخرین روز ریاست جمهوری کارتر گروگانهای امریکایی آزاد شدند. 10 ژوئن: امام خمینی بنی صدر را از فرماندهی کل قوا خلع ید کرد. 20 ژوئن: استیضاح بنی صدر آغاز شد. 21 ژوئن: بنی صدر از ریاست جمهوری عزل شد. 28 ژوئن: 72 مقام برجسته کشور در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در تهران شهید شدند. 24 ژوئیه: محمدعلی رجایی به ریاست جمهوری انتخاب شد. 29ژوئیه: بنی صدر به فرانسه فرار کرد. 30 اوت: انفجار بمب، محمدعلی رجایی و جواد باهنر نخست وزیر او را به شهادت رساند. 29 سپتامبر: چهار تن از فرماندهان نظامی ایران در سقوط هواپیما کشته شدند. اکتبر: آیت الله علی خامنه ای به ریاست جمهوری انتخاب شد و میرحسین موسوی را به نخست وزیری منصوب کرد. 28 مارس 1982: ایران در شدیدترین نبردهای جنگ به پیروزیهای با ارزشی دستیافت. 24 مه: نیروهای انقلابی وارد خرمشهر شدند. بیشتر قسمتهای ایران که در مراحل اولیه جنگ به تصرف عراق در آمده بود، بازپس گرفته شد. 14 ژوئیه: امام خمینی در پیامی از مردم عراق خواست قیام کنند و صدام را سرنگون نمایند. نیروهای ایران به عراق حمله کردند و تا حدود پانزده کیلومتری بصره پیش رفتند. اول اکتبر: با شروع سومین سال جنگ، ایران حمله علیه عراق را آغاز می کند. 2 اکتبر: در یک انفجار تروریستی در تهران 60 نفر کشته و 700 نفر مجروح شدند. 11 ژوئن: عملیاتی برای آزادی قسمتهای دیگری از خاک ایران آغاز و 50 هزار سرباز عراق به اسارت در آمدند 22 ژوئیه: حمله ایران نیروهای عراق را از حاج عمران در کردستان بیرون کرد. آوریل 1984: انتخابات مجلس دوم انجام شد. حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی 5/1 میلیون رای آورد. 12 ژوئن: "پرز دکوئیار" دبیرکل سازمان ملل از عراق خواستحمله به مناطق مسکونی ایران را قطع کند. 18 مارس 1985: نیروهای ایران در حمله ای در شمال بصره از خطوط نیروهای عراقی گذشته و جاده بغداد را به خطر انداختند. 14 اوت: آیت الله علی خامنه ای برای بار دوم به ریاست جمهوری انتخاب شد. 19 فوریه 1986: نیروهای ایران در یک حمله یازده روزه شبه جزیره فاو را گرفتند. عراق در این حمله از گاز خردل استفاده کرد. 2 ژوئیه: ایران شهر مرزی مهران را پس گرفت. 4 نوامبر: رسوایی ایران گیت، معامله امریکا برای تبادل اسلحه در برابر آزادی گروگانه برملا شد. 18 ژانویه 1987: نیروهای ایران به بصره رسیدند. 17 ژوئیه: سفارت فرانسه در تهران تعطیل شد. 20 ژوئیه: شورای امنیتسازمان ملل با قطعنامه 598 خواهان آتش بس فوری شد اما ایران که خواهان معرف عراق به عنوان متجاوز بود، آن را نپذیرفت. 31 ژوئیه: بیش از 400 زایر که 275 نفرشان ایرانی بودند، در مراسم حجبه شهادت رسیدند. 29 سپتامبر: به دنبال رهگیری هلیکوپترهای امریکایی در تنگه هرمز و بازرسی کشتی ایران اجر; ایران کشتیهای خود را در تنگه هرمز افزایش داد. 18 اکتبر: چهار ناوشکن امریکایی دو سکوی نفتی ساحلی ایران را با شلیک هزار گلوله به آتش کشیدند و خسارات سنگینی به آنها وارد کردند. 28 فوریه 1988: جنگ شهرها با شلیک 135 موشک به تهران تشدید شد. 17مارس: بمباران شیمیایی عراق بیش از پنج هزار نفر را در حلبچه کشت و متجاوز از هشت هزار نفر دیگر را به شدت مجروح کرد. 18آوریل: امریکا چند کشتی ایران را در خلیج فارس غرق کرد، هلیکوپترهای توپدار امریکا در حمله عراق به فاو به کمک عراقیها رفتند. 2 ژوئن: هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس، کفیل فرماندهی نیروهای مسلح شد. 3 ژوئیه: ناو امریکایی به هواپیمای ایرباس مسافربری ایران حمله کرد و 290 سرنشین آن را به شهادت رساند. 18 ژوئیه: ایران با بی میلی قطعنامه 598 را پذیرفت. امام خمینی گفتبرای او این تصمیم کشنده تر از سرکشیدن زهر است. 20 اوت: آتش بس در جبهه ها و مذاکره بین ایران و عراق شروع شد. موسوی نخست وزیر گفت درهای ایران به روی بازرگانی و نفوذ غرب بسته خواهد ماند. 15 فوریه 1989: امام خمینی اعلام کرد "سلمان رشدی" به خاطر کفرگویی در کتاب " آیههای شیطانی" خود، باید کشته شود. 7 مارس: روابط دیپلماتیک انگلیس و ایران قطع شد. 19 مارس: رفسنجانی نامزد ریاست جمهوری شد. 24 آوریل: اعضای کمیته اصلاح قانون اساسی انتخاب شدند. 23 مه: امام خمینی به علتخونریزی داخلی تحت عمل جراحی قرار گرفت. 3 ژوئن: امام خمینی درگذشت. مسلم مدیا - چاپ لندن نوشته شده توسط : سه شنبه 87 خرداد 14 ساعت 4:48 صبح امام خمینی(ره) یادگار امام کاظم(ع)در روزگار معاص
در بیستم جمادیالثانی سال1320ه.ق همزمان با سالروز میلادخجسته کوثر ولایت دخت گرامی پیامبر(ص) در شهرستان خمین در خانواده علم وجهاد و زهد و سداد فرزندی به دنیا آمد که نامش را روحالله نهادند.پدر بزرگوارش عالمی مبارز و مجاهدی دلسوخته بود که همتش حمایت از مردمستمدیده و زجرکشیده و خانهاش مامن بیپناهان بود. و سرانجام آن بزرگمرد درمبارزه با یاغیان و طاغیان زمان در حالی که پنج ماه بیش از ولادت روحاللهنمیگذشتبه شهادت رسید. در یتیم اسلام، دوران کودکی و نوجوانی را در دامن مطهر مادری نمونه بنام«هاجر» و نزد عمه مکرمهاش سپری کرد و در مکتب برادر بزرگوارش و دیگر اساتیدبه تعلم پرداخت. از کودکی با نبوغی سرشار به فراگیری علم دین همت ورزید و درسن 18 سالگی برای کسب معارف الهی از مکتب آیهالله العظمی حائری یزدی به حوزهعلمیه اراک هجرت کرد و با فراگیری علم دین و تهذیب و تهجد در پی یافتن حقیقتناب سر از پا نمیشناخت و از همان آغاز جوانی دل در گرو حق تعالی نهاد و از هرچه رنگ تعلق داشت فاصله گرفتبه گونهای که مورد تحسین و شگفتی استادان خویشواقع شد. نفوذ کلام قدسیاش که از سرچشمه فیض ازلی الهام میگرفت، بزودی از ویاستادی توانا و مرشدی و مرادی الهامبخش به جامعه ارائه داد. امام خمینی(ره) در سال 1300 هجری شمسی همزمان با هجرت استاد عالیقدرش به قم وتاسیس حوزه علمیه به این شهر هجرت کرد. او در 25 سالگی به درجه اجتهاد نائلآمد و در 28 تا 30 سالگی آثار بزرگ و عرفانی خویش (مصباح الهدایه، سرالصلوه،شرح دعای سحر و ...) را تالیف نمود. حضور متواضعانه اما حکیمانه و مدبرانهاش در دوران زعامت آیتالله بروجردی ومسائل سیاسی جاری آن زمان نوید آیندهای روشن در دل عالمان دوراندیش و فهیمحوزه ایجاد کرده بود. دفاع حماسیاش از اسلام در برابر دسیسههای استعماری که در کتاب «کشفالاسرار»متجلی شده است. ظهور بتشکنی سازشناپذیر را در عرصه مقابله با استبداد داخلی و استعمار خارجینوید میداد. پس از رحلت آیتالله بروجردی(ره) فضلای جوان و خوشفکر حوزه، همچون پروانه درمحفل دانش و زهدش گرد آمدند. آنان در محضر هدایت و درایت آن مرجع نامدار، شکوهاحیای اسلام را نظاره میکردند. سرانجام فریاد تاریخی و افشاگرانهاش در سال 1340 و پس از آن، آفرینش حماسهعظیم 15 خرداد 1342 و مقابله با کاپیتولاسیون و طرحهای استعماری دیگر و شکستابهتشاهنشاهی در جبر حاکم آن زمان که تا اعماق حوزهها نیز اثر کرده بود فضایسکوت را در هم شکست و نهضتبزرگ و اسلامی معاصر را بنیان نهاد. سازشناپذیری و اقتدارش در برابر حکومتشاه و تواضع و مردم محوریاش در میانتوده ملت، حماسهای عظیم در جای جای ایران اسلامی پدید آورد، که در واژهای زیباهمچون «یا مرگ یا خمینی» تفسیر میشد. نهضت امام خمینی با شکستن حصار تنگ حاکم بر فضای آن روز حوزهها و حضور رهبریدر متن زندگی مردم مسلمان و زجر کشیده ایران، از یک سو شکست همه تئوریها وشعارهای مبارزاتی بیگانه با فرهنگ دینی را صلا داد و از سوی دیگر روح تازهای درکالبد فقه و فقاهت و دین و سیاست دمید. دستگیریها و زندانها و سرانجام تبعیدشبه ترکیه و عراق هرگز نتوانست در عزم راسخ او که با خدامحوری و احساس تکلیفدینی عجین و همراه بود، خلای ایجاد کند.شیفتگان زلال کوثرش عاشقانه و مشتاقانه در راه احیاء نام و اندیشهاش بهاستقبال شکنجه و اسارت و شهادت میرفتند. امام خمینی در پیگیری اهداف مقدسش در نجف اشرف با تبیین ابعاد ایده حکومتاسلامی و استمرار مبارزه با استعمار و حکومتسلطنتی، زمینههای انقلاب عظیم اسلامیرا فراهم نمود و در دوازدهم بهمن1357 پس از هجرتهای مکرر، به آغوش میهن اسلامیبازگشت و با هدایتبیبدیل خویش در روز بیست و دوم بهمن، بزرگترین انقلاب تاریخمعاصر جهان را به پیروزی رساند. ایجاد مراکز و نهادهای حکومتی و دینی و استقرار نظام جمهوری اسلامی و فرماندهیهشتسال دفاع مقدس و هدایت و احیاء روح خود باوری در نسل جوان مسلمان معاصر وایجاد روحیه ناب بسیجی، احیاء تفکر دینی در جهان معاصر، پیشبینی فروپاشی هیمنهسوسیالیزم و مارکسیسم، شکستن ابهت آمریکا در جهان، تبیین اصول ناب اسلام ومبارزه با پیرایه و زنگارهای استعماری اسلام آمریکایی، ایجاد روحیه آزادیخواهیو احقاق حق رنجدیدگان زمین و رنگینپوستان آمریکا و آفریقا و ایجاد هستههایمقاومتحزبالله در جهان و در یک کلمه «احیاء و اثبات توانایی حاکمیت دین وخدا» آثار پر برکتخورشیدی از تبار امام کاظم(ع) است که در چهاردهم خرداد1368 غروب کرد. او در طول ده سال در حسینیه کوچک جماران همچون قلبی تپنده برایمستضعفین و کانونی خروشان وفریادگر، فراسوی ماهوارهها و ابزارهای تبلیغاتیاستکباری اثر گذاشت و اندیشه بشر امروز را درنوردید. یادش گرامی و راهش جاودانگرچه واقفیان روزگار نخواهند و روشنفکران وابسته و مرتجع برآشوبند. نوشته شده توسط : سه شنبه 87 خرداد 14 ساعت 4:37 صبح
مقدمه: روزشمار نویسی - برخلاف شیوه نگارش مقاله و کتاب - بصورت مختصر و مستند به بررسی وقایع میپردازد و گرچه تشریحی نیست، سرفصلهای مهم تحقیق را شامل میشود که برای پژوهشگران مسائل جدیدی را مطرح و نمای دیگری را آشکار میکند. در روزشمار حاضر وقایع - به استثنای چند رخداد - در روز وقوعش عنوان گشته است و وجود فاصله تاریخی میان آنان به علتحذف اتفاقهای تکراری و مشابه یا کم اهمیت است. با مطالعه زندگینامه امام خمینی (ره) فعالیتهای معظمله را میتوان در محورهای زیر تقسیمبندی کرد: 1. علمی و عرفانی 2. اجتماعی و خانوادگی 3. رسیدگی به امور مذهبی مسئولیتشان 4. سیاسی: پیام، تلگراف، ملاقات، سخنرانی و. . . روزشمار حاضر اطلاعاتی از حیات پربرکت رهبر کبیر و فقید انقلاب اسلامی را در دو بخش زیر ارائه میکند: الف. از ولایت تا پیروزی انقلاب اسلامی ب. از پیروزی انقلاب اسلامی تا عروج ملکوتی 1/7/1281 (برابر با 20 جمادی الثانی 1320) : ولادت در خمین 21/11/1281: شهادت پدر گرامیشان در 47 سالگی 15 سالگی: درگذشت مادر و سپس عمه بزرگوارشان 19 سالگی: ورود به حوزه علمیه اراک 20 سالگی: ورود به حوزه علمیه قم 25 سالگی: پایان دروس سطح 27 سالگی: آغاز تدریس فلسفه و پایان نگارش کتاب مصباح الهدایه 1308: ازدواج با خانم خدیجه ثقفی معروف به قدس ایران 29 سالگی: پایان نگارش کتاب شرحی بر دعای سحر 12/9/1309: ولادت آقا مصطفی، فرزند ارشدشان 7/4/1314: نامه عرفانی به آقامیرزا جواد همدانی (همت) 27/11/1317: نامه اسرار عرفانی به آقا سید ابراهیم خویی 5/12/1317: پایان نگارش کتاب شرح چهل حدیث 1322: پایان نگارش کتاب کشفالاسرار در رد کتاب اسرار هزار ساله 15/2/1323: نگارش نخستین اعلامیه سیاسی که در کتابخانه وزیری یزد موجود است. 30/5/1323: پایان نگارش شرح حدیث جنود عقل و جهل 24/12/1324: ولادت احمدآقا، دومین پسر ایشان 1328: استفسار از آیةالله العظمی بروجردی درباره تشکیل مجلس مؤسسان 7/7/1328: مصوبه تعیین هیاتهای رسیدگی به امور طلاب و امتحانات حوزه 23/3/1330: پایان نگارش «رساله الاستصحاب» 6/4/1330: پایان نگارش «رساله فی التعادل و الترجیح» 28/3/1331: پایان نگارش «رساله در طلب و اراده» دی 1331: مصاحبه با مجله ترقی درباره ضرب و شتم مردم و طلاب به دست ماموران 11/2/1333: پایان نگارش «رسالة فی التقیه» 19/5/1333: پایان نگارش جلد اول الطهارة 5/8/1335: پایان نگارش جلد دوم الطهارة 22/12/1335: پایان نگارش جلد سوم الطهارة 7/8/1336: پایان نگارش جلد دوم مکاسب محرمه 25/4/1337: پایان نگارش جلد چهارم الطهارة 10/1/1340: ارتحال حضرت آیةالله العظمی بروجردی 12/6/1341: سخنرانی در مخالفتبا اسراییل و بهاییها 14/7/1341: تصویب لایحه ضد اسلامی و ضد قانون اساسی انجمنهای ایالتی و ولایتی شامل 92 ماده و 17 تبصره، در هیات دولت اسدالله علم 16/7/1341: تشکیل جلسه مراجع تقلید قم، به همت امام خمینی، برای اعلام مخالفتبا این لایحه 17/7/1341: تلگراف معظمله به محمدرضا پهلوی در مخالفتبا این لایحه 28/7/1341: تلگراف ایشان به اسدالله علم 6 و 14/8/1341: سخنرانی درباره ضرورت لغو این لایحه 15/8/1341: تلگرافهای جداگانه به محمدرضا پهلوی و اسدالله علم در اعتراض عملکرد نخستوزیر و عدم تقید او به نصیحت علمای اسلام در لغو مصوبه فوق 2 و 9/9/1341: سخنرانی درباره ضرورت لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی 11/9/1341: لغو لایحه فوق با اعلام رسمی دولت 11/9/1341: سخنرانی و پیام معظمله درباره لغو این لایحه 2/11/1341: مخالفت ایشان با رفراندم اصول ششگانه انقلاب باصطلاح سفید، که در قانون اساسی پیشبینی نشده بود. 3/11/1341: دو پیام و سخنرانی درباره حمله ماموران ساواک به مدرسه فیضیه و محاصره منازل آقایان خوانساری و بهبهانی و ضرورت عزل نخستوزیر 22/12/1341: دو پیام درباره اعتراض به زیر پا گذاشتن احکام اسلام و اعلام عزای عمومی نوروز 29/12/1341: سخنرانی درباره توطئههای استعمار و مسئولیت علما 2/1/1342: سخنرانی در ضرورت صبر در برابر مصایب به دنبال حمله ماموران به مدرسه فیضیه قم 13/1/1342: پیام به علمای تهران در استیضاح اسدالله علم (نخست وزیر) 10/2/1342: سخنرانی برای اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران درباره ماهیت اصلاحات ارضی 12/2/1342: سخنرانی و پیام در افشای جنایات حکومت پهلوی و ارزیابی قیام ملت 13/3/1342: سخنرانی معروف به عصر عاشورا معظمله 15/3/1342: دستگیری و اعزام سریع ایشان به تهران و حبس در باشگاه افسران و سپس در زندان قصر، که به قیام پانزده خرداد و سرکوب وحشیانه مردم انجامید. 25/3/1342: پرهیز امام خمینی از پاسخگویی در بازجویی معظمله در زندان قصر به علت عدم استقلال قضایی در ایران 4/4/1342: حبس در بازداشتگاه پادگان عشرت آباد 11/5/1342: اقامت تحتالحفظ ایشان در داوودیه تهران و از آنجا به منزل آقای روغنی در قیطریه 18/1/1343: ورود به قم، پس از رفع حصر، و پیام در تاسف از تسلط اسراییل و عمالش بر ایران 21 و 26/1/1343: سخنرانی در رد تفاهم با رژیم و توطئههای حکومت پهلوی و تکلیف اسلامی در مقابله با آن 15/3/1343: انتشار اعلامیه مشترک با مراجع تقلید قم به مناسبتسالگرد قیام پانزده خرداد 18/6/1343: سخنرانی معظمله درباره توطئههای استعماری در ممالک اسلامی 4/8/1343: سخنرانی و پیام بر ضد اعمال کاپیتولاسیون در ایران 13/8/1343: دستگیری و تبعید معظمله به آنکارا 19/8/1343: تفویض وکالت و وصایتبه حاج آقا مصطفی 21/8/1343: اقامت در شهر بورسا، در 460 کیلومتری آنکارا، و آغاز نگارش کتاب تحریرالوسیله، که 2 جلد است و یک سال طول کشید 13/10/1343: دستگیری دوم حاج آقا مصطفی و تبعید ایشان نزد پدر بزرگوارشان 13/7/1344: تبعید به عراق، با ورود به بغداد و حرکتبه شهر کاظمین 15/7/1344: حرکت از کاظمین به سامره 16/7/1344: حرکتبه کربلا، در میان استقلال باشکوه علما و مردم 23/7/1344: ورود به نجف با استقبال بینظیر مراجع تقلید و علمای اعلام و مردم که به تدریس در حوزه علمیه این شهر انجامید. 23/8/1344: سخنرانی درباره وظیفه سران کشورهای اسلامی و مسئولیت علما 26/1/1346: نامه سرگشاده به امیر عباس هویدا درباره خیانتهای شاه و دولت 17/3/1346: پیام به سران دولتهای اسلامی در تحریم روابط تجاری و سیاسی با اسرائیل، به دنبال جنگ رژیم صهیونیستی با کشورهای اسلامی معروف به جنگ شش روزه یا ژوئن 17/6/1346: سخنرانی درباره توطئه رژیم پهلوی برای نابودی اسلام 20/1/1347: سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه بصره درباره توجه به تعالیم اسلام 6/6/1347: نامه به جمعی از مبارزان فلسطینی درباره اجازه صرف وجوهات در راه مبارزه با اسرائیل 19/7/1347: مصاحبه با نماینده الفتح درباره وجوب مبارزه با اسرائیل 14/8/1347: نامه به حجتالاسلام سعیدی درباره لزوم براندازی سلسله پهلوی 11/10/1348: پیام به انجمنهای اسلامی دانشجویان فارسی زبان در اروپا درباره خیانت استعمار و ضرورت توجه به اسلام 1/11/1348: آغاز تدریس سلسله درسهای ولایت فقیه (حکومت اسلامی) 19/3/1349: نامه به حاج احمد آقا درباره پرهیز از ورود به مسائل مرجعیت، پس از ارتحال آیتالله العظمی حکیم 20/4/1349: نامه به فضلا و محصلین حوزههای علمیه در مورد هجوم سرمایهداران امریکایی به ایران 27/4/1349: نامه به انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا درباره مقابله با تبلیغات ضد اسلامی بهمن 1349: پیام به زائران بیتالله الحرام درباره مسلمانان فلسطین و افشای جنایتهای رژیم پهلوی 1/4/1350: سخنرانی درباره جنایتهای حکومت پهلوی، جشنهای شاهنشاهی و وجوب قیام علما 21/8/1350: پیام به ملت ایران درباره نغمههای استعماری و ضرورت مقابله با توطئههای حکومتی 2/10/1350: تلگراف به احمد حسن البکر، رئیس جمهور عراق، درباره خشونت ماموران عراقی بر ضد ایرانیان مقیم عراق و سخنرانی درباره احتمال مهاجرتشان به لبنان 2/4/1351: پایان نگارش جلد سوم کتاب البیع 17/5/1351: پیام به دانشجویان مسلمان مقیم خارج درباره تلاش برای پیشبرد آرمانهای اسلام 20/6/1351: پیام به ملت و علمای ایران در تشریح ستمکاریهای رژیم پهلوی 19/7/1351: پیام به عموم مسلمین و دولتهای اسلامی و عربی درباره مصیبتهای جانگداز فلسطین 24/12/1351: پیام به انجمنهای اسلامی دانشجویان مقیم خارج درباره دسیسههای حکومت پهلوی 5/1/1352: پیام به ملت ایران درباره جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی 16 و 17 و 22/7/1352: پیامهای جداگانه به سران دولتهای اسلامی و ملتهای مسلمان ایران و جهان درباره جنگ سوم عربها و اسرائیل (معروف به جنگ رمضان یا اکتبر) ، که از 14 مهر آغاز شده بود. 26/3/1353: پایان نگارش جلد چهارم کتاب البیع 14/9/1353: بیانات خطاب به فرماندار نجف درباره اقدام رژیم عراق برضد انقلابیون 21/12/1353: پیام به ملت مسلمان ایران درباره تحریم شرکت در حزب رستاخیز 2/4/1354: تلگراف به احمد حسن البکر در اعتراض به اخراج علمای ایرانی از عراق 20/4/1354: پیام به ملت ایران در تاسف از سرکوب مردم و حیلههای حکومت پهلوی 30/6 و 2/7/1354: پیامهای جداگانه اتحادیههای انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و امریکا و کانادا درباره مقاومت مردم و نوید پیروزی و رشد سیاسی ملت 25/2/1355: پایان نگارش جلد پنجم کتاب البیع 1355: انفارکتوس در نجف 3 و 4/5/1356: پیامهای جداگانه به انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و امریکا و کانادا در افشای جنایات رژیم پهلوی و اسلامی نبودن اقدامات آن 6/7/1356: هشدار به روحانیون حوزه علمیه نجف نسبتبه برداشتهای غلط از احکام اسلامی و اعمال حکومتی 1/8/1356: صدور اعلامیه به مناسبتشهادت حاج آقا مصطفی 10/8/1356: سخنرانی درباره قدرت روحانیت و خدمات علما و ضرورت همبستگی روحانی و دانشگاهی 21 و 25/8/1356: پیام به علما و ملت ایران و پاسخ به تسلیت دانشجویان خارج کشور و مسلمانان ایران و جهان درباره شهادت حاج آقا مصطفی و ادامه مبارزه بر ضد رژیم پهلوی و تلاش برای نجات اسلام 18/9/1356: نگارش وصیتنامه جدید و تعیین وصی در مورد وجوهات شرعیه; این اقدام در 16 دی نیز دوباره تکرار شد. 15/10/1356: نگارش وصیتنامه جدید و تعیین حاج احمد آقا به عنوان وصی، در پی شهادت حاج آقا مصطفی که وصی معظمله بود. 2/11/1356: پیام به ملت ایران درباره قیام 19 دی قم و نوید پیروزی به آنان 24/11/1356: پیام به انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا درباره وظایف روشنفکران مسلمان 8/12/1356: پیام به مردم آذربایجان درباره سرکوب قیام 29 بهمن تبریز 2/1/1357: پیام به مسلمانان ایران و جهان درباره حمله اسرائیل به جنوب لبنان 4/2/1357: مصاحبه با مجله لوموند فرانسه درباره مسائل سیاسی و اعتقادی و اجتماعی ایران و اسلام 13/4/1357: پیام به ملت ایران در رد چراغانی کردن معابر به مناسبتسوم و نیمه شعبان به علتسرکوب مردم 31/5/1357: پیام به مردم آبادان درباره فاجعه سینما رکس 18/6/1357: پیام به ملت ایران درباره فاجعه جمعه سیاه (17 شهریور تهران) 27/6/1357: پیام به ملت ایران به مناسبت زلزله طبس و کمک مستقیم مردم به آسیبدیدگان 1/7/1357: محاصره منزل معظمله در نجف، به دست ماموران بعثی که 3 روز ادامه یافت. 12/7/1357: مهاجرت به کویت و بازگشت اجباری به عراق، که به اقامتیکروزه (فردا) در بغداد و زیارت کاظمین انجامید. 14/7/1357: مهاجرت به فرانسه و آغاز 118 روز اقامت در پاریس و نوفل لوشاتو 17/7/1357: نخستین سخنرانی در فرانسه درباره مفاسد و جنایتهای رژیم پهلوی 20/7/1357: نخستین مصاحبه در فرانسه درباره آینده حکومت اسلامی 22/7/1357: اعلام ممنوعیت فعالیتهای سیاسی حضرت امام در فرانسه، از سوی دولت این کشور 24/7/1357: پیام درباره امکان مهاجرت به سوریه و سخنرانی درباره تساوی لطنتبا دیکتاتوری 26/7/1357: پیام به زائران بیتالله الحرام درباره گرفتاریهای ملت ایران آبان 1357: گفتگو با وزیر کابینه ضیاءالحق در رد وساطت این کشور میان معظمله و رژیم پهلوی و امریکا 14/8/1357: نامه به آیت الله دکتر بهشتی درباره اقدامات بنیادی تشکیل شورای انقلاب اسلامی آذر 1357: نامه به ابوجهاد و اعلام همبستگی نهضت و جمهوری اسلامی ایران با ملت فلسطین 1/9/1357: پیام معروف به پیروزی خون بر شمشیر درباره وظایف مردم در آستانه ماه محرم آذر 1357: نامه به آیتالله نوری همدانی درباره ویژگیهای اعضای شورای انقلاب اسلامی 16/9/1357: رد ملاقات با ملک حسین 20/9/1357: برگزاری تظاهرات میلیونی مردم ایران در روز عاشورای حسینی 20/9/1357: دیدار دوم نمایندگان دولت فرانسه با حضرت امام در اعتراض به اعلامیه معروف به پیروزی خون بر شمشیر 2/10/1357: پیام تبریک به مسیحیان جهان به مناسبت میلاد حضرت مسیح (ع) 2/10/1357: مصاحبه با حسنین هیکل، روزنامهنگار معروف مصری 6/10/1357: ملاقات با نمایندگان حرکت محرومین لبنان 7/10/1357: مصاحبه با ریچارد کاتم، نویسنده معروف امریکایی 10/10/1357: دیدار سوم نمایندگان دولت فرانسه با معظمله و دفاع ایشان از اصول انقلاب اسلامی 12/10/1357: پیام به ملت ایران درباره تحریم پرداخت مالیات و پول آب و . . . به دولتشاه 14 تا 17/10/1357: تشکیل کنفرانس گوادلوپ، با حضور سران چهار کشور (امریکا، انگلستان، آلمان، فرانسه) 18/10/1357: دیدار چهارم نمایندگان دولت فرانسه با امام و تحویل پیام جیمی کارتر که با مخالفتشدید امام خمینی نسبتبه دخالت امریکا در اوضاع ایران روبرو شد. 22/10/1357: تشکیل شورای انقلاب اسلامی به فرمان معظمله، یک روز قبل از تشکیل شورای سلطنت 26/10/1357: فرار محمدرضا پهلوی از ایران 3/11/1357: دیدار پنجم نمایندگان دولت فرانسه برای تحویل درخواستشاپور بختیار مبنی بر تاخیر معظمله در بازگشتبه میهن 4/11/1357: رفع بیعت از کارکنان بیتبه علتسفر خطرناک به میهن، که تداعی وداع امام حسین (ع) با یارانشان بود. 8/11/1357: آخرین سخنرانی در فرانسه 9/11/1357: آخرین مصاحبه در فرانسه 11/11/1357: پیام تشکر از دولت و ملت فرانسه 12/11/1357: بازگشتسرافرازانه به میهن در میان استقبال میلیونها مشتاق و سخنرانی تاریخی در بهشت زهرای تهران در تعیین استراتژی انقلاب و حکومت اسلامی 15/11/1357: انتصاب مهندس مهدی بازرگان به نخستوزیری دولت موقت 19/11/1357: سان دیدن از رژه افسران و همافران و درجهداران نیروی هوایی، که پس از اظهار وفاداری آنان در پادگان نیروی هوایی به حمله نیروهای گارد به پادگان انجامید. 21/11/1357: پیام به ملت ایران درباره حمله لشکر گارد به نیروی هوایی و خالفتبا تشدید زمان حکومت نظامی، که به تسخیر پادگانها و پاسگاهها و کلانتریها و . . . به دست مردم منجر شد. 22/11/1357: پیام درباره عدم اعتبار سوگند نظامیان به رژیم طاغوت 22/11/1357: اعلام بیطرفی ارتش 22/11/1357: پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پایان 2500 سال رژیم سلطنتی 22/11/1357: پیام معظمله به ملت ایران درباره ضرورت حفظ آرامش و همکاری مردم با دولت موقت نوشته شده توسط : سه شنبه 87 خرداد 14 ساعت 4:33 صبح
ولادت نور امام پدر بزرگوار در حالی که بدین ترتیب، امام خمینی از اوان کودکی با رنج 21/11/1281 ـ 12 ذیقعده 1320 آیت مرحوم سید مصطفی فرزند علامه جلیل القدر مرحوم سید احمد موسوی است که به گفته برخی، از خاندان جلیل صاحب «عبقات الانوار» میباشد. ایشان وی پس از بازگشت از نجف اشرف و از سال 1312 تا پدر جنازه ایشان پس از انتقال به نجف اشرف، با حضور علما و مردم به خاک سپرده شد. قاتلان، ایشان دارای سه پسر و سه دختر بود. 1288 ش ـ 1327 ق امام 1336 ق والده «هاجر خاتون» بانوی با ایمان و بزرگواری بود که نگهبان و مربی یتیمانش که کوچکترین آنها «روح الله» چند ماهه بود، شد. وی ایشان 1336 ق در این سال بانو «صاحبه خانم» عمه بزرگوار امام خمینی در اثر بیماری دار فانی را وداع گفت. عمه مکرمه امام شیر زن دلاور و شجاعی بود که در برابر دزدان و اشرار میایستاد و کلامش همچون فرماندهای متنفذ بود. آیت الله پسندیده در خاطرات خود از وی به عنوان «عالمه با شهامت» نام میبرد. مقبره 1339 قهجرت به اراک امام ایشان همچنین ایشان از محضر اساتید دیگری فروردین 1300 ـ رجب 1340 ق امام 1345 ق امام هنگام ایشان امام بنا به گفته برخی، امام مدتی را نیز صرف فراگیری زبان انگلیسی کرد. 1347 ق امام ضمنا همزمان با تدریس فلسفه، برای افراد شایسته و مورد اعتماد به طور خصوصی بحثی از علوم عرفان را نیز شروع کرد. 1307 ش ـ 1347 ق نوشته شده توسط : سه شنبه 87 خرداد 7 ساعت 1:57 صبح
|
|